شما چیزی بیش از چهار حرف از الفبا هستید
نارسایی تستهای روانشناسی برای استعدادیابی
امروزه بازار تستهایی مثل هالند و MBTI و… برای استعدادیابی شغلی و تحصیلی گرم شده است. اما سؤال اینجاست که این تستها چقدر کارایی دارند؟ در فرآیند جهتگیری تخصصی این قبیل تستها چه جایگاهی میتوانند داشته باشند؟
روش تستهای روانشناسی چنین است که با سؤالاتی، تحلیلی از ویژگیهای شخصیتی شما ارائه میکنند و براساس این تحلیل تجویزهایی را نیز ارائه میکنند. این روش از جهاتی خوبیهایی دارد اما اشکالاتی اساسی بر این تستها وارد است که در این یادداشت چهار مورد از آن را ذکر خواهیم کرد که چنانچه توجه به آن نداشته باشیم ممکن است دچار خطاهای اساسی در تصمیمگیری شویم.
خطای اول: ایستایی
احتمالاً شما هم تجربه کردهاید که در زمانهای مختلف وقتی تست میدهید به نتایج متفاوت دست مییابید. مثلاً مدتی پیش شخصیت شما چیزی معرفی شده و امروز چیز دیگری. روشن است که انسان در مرور زمان تغییر میکند. این تستها کاری به گذشته و آیندهی شما ندارند بلکه با سؤالاتی درمورد امروز شما یک عکس از امروز به شما عرضه میکنند و طبیعی است که در زمانهای مختلف عکسهای متفاوتی از خود داشته باشید. گاهی چاق، گاهی لاغر، گاهی با موی بلند، گاهی با موی کوتاه. درنتیجه شما چنانچه بخواهید با دیدن این عکس از امروز خود درمورد آیندهتان تصمیم بگیرید و تغییراتی را که انسان دارد، لحاظ نکنید، بیشک دچار اشتباه خواهید شد. اگر شما امروز متهور هستید، دلیلی ندارد که در تمام عمر متهور باشید، همانطور که چه بسا روزی نبودهاید.
خطای دوم: تجویز آینده بر اساس امروز
مبتنی بر خطای اول، خطاهای دیگری رخ میدهد. برای مثال یک مشاور به شما میگوید شخصیت شما برونگراست یا میگوید شما یک شخصیت قراردادی دارید یا براساس ترکیبی از تستها مثلاً شما را استراتژیست و طراح میداند. سپس مبتنی بر این شناخت شروع به تجویز میکند. میگوید «انسانهای قراردادی باید به سمت این شغلها بروند، این آفتها ایشان را تهدید میکند و …» اما نکته این است که شما به واسطهی مسئولیتی که امروز برعهده دارید و توقعاتی که از شما میرود و شرایطی که در آن قرار گرفتهاید، چنین شخصیتی پیدا کردهاید. درحالیکه چه بسا تا سال پیش که در چنین جایگاهی قرار نگرفته بودید، تستها شخصیت شما را چیز دیگری نشان میدادند. مثلاً فرض کنید شما امروز مسئول فنی در شرکتی هستید. این مسئولیت بدون شک روی شخصیت شما اثر گذاشته است. درنتیجه مشاوران پس از گرفتن چند تست میگویند شما بهعنوان یک شخصیت فنی باید این کارها را بکنید. اما فردا که از این مسئولیت خارج شدید و مثلاً شروع به پژوهش برای پایاننامه کردید، تستها نتیجهی دیگری خواهند داشت و به شما توصیههای دیگری به عنوان یک شخصیت پژوهشگر خواهد شد.
حال اگر شما به این نکته توجه نداشته باشید و بخواهید بر اساس همین تستی که امروز دادهاید درمورد آینده تصمیم بگیرید، احتمالاً آیندهی خود را بسیار فنی تصور میکنید و گمانتان این است که در کارهای فنی موفق خواهید بود. در حالی که اگر موقعی بهسراغ این تستها بروید که مشغول پژوهش هستید، تصورتان این خواهد شد که شما در آینده باید یک پژوهشگر باشید و بیشک در جایگاه پژوهشگر موفق خواهید بود. پس توجه کنید که صرفاً بر اساس یک عکس از امروز خود، تصویر آینده را نسازید. معلوم نیست شخصیتی که امروز یافتهاید (که بسیار متاثر از جایگاه و شرایطی که در آن قرار دارید است)، بهترین شخصیتی باشد که شما میتوانید داشته باشید!
خطای سوم: بخشینگری
این تستها انسانها را در قالب تعداد محدودی مؤلفه بررسی میکنند. مثلاً بعضی تستها با 8 مؤلفه، برخی با 16 مؤلفه، برخی با 6 مؤلفه و… یعنی هیچ کدام از این تستها ادعای این را هم ندارند که شما را به طور کامل میتوانند بشناسند و تحلیل کنند. هرکدام از این تستها به شناخت بخشی از ویژگیهای شما میپردازد و بسیاری ویژگیهای دیگر در شما هست که بسته به شدت و ضعفشان میتواند روی آیندهی شما و مسیر تغییرات شخصیت شما اثرگذار باشد. فلذا صرفاً از عینک تستهای روانشناسی نگاه کردن یعنی ندیدن بسیاری از ویژگیهای شخصیتی شما.
خطای چهارم: انطباق با شناخت نه با واقع
گاهی برخی با شنیدن نتیجهی این تستها شگفتزده میشوند که «این تستها چگونه اینقدر خوب توانستند شخصیت من را تحلیل کنند!» اما توجه ندارند که تستها نمایشگر همان احساسی هستند که شما نسبت به خودتان دارید. مثال بسیار سادهای میزنم. مثلاً فرض کنید من از شما بپرسم: «فکر میکنی راحت میتوانی با بقیه دوست شوی؟» بعد بپرسم «فکر میکنی بقیه تو را فردی دارای روابط عمومی بالا میدانند؟» و بعد از چند سؤال از این قبیل با یک میانگینگیری بین این سؤالات بگویم شما برونگرا یا درونگرا هستید. شما ممکن است با خود فکر کنید چه خوب این تست من را وصف کرد اما باید توجه کنید که وصف این تست از شما منطبق بر شناخت شما از خودتان است پس طبیعی است که چنین احساسی پیدا کنید ولی اگر شناخت شما از خودتان منطبق با واقع نباشد، این تست نیز منطبق با واقع نخواهد بود.
نتیجه:
پس نهایتاً آن چیزی که بسیار مهم است شناخت خود شما از خودتان است. هیچوقت عقلتان را تعطیل نکنید و تصمیمگیری درمورد خود و سرنوشتتان را به کسی یا چیزی غیر از خودتان، مثلا به یک مشاور یا روانشناس یا یک تست، نسپارید. این تستها میتوانند به شما کمک کنند به شرطی که به این نکات توجه داشته و به دنبال کسب شناخت کاملتری از خودتان باشید، نه اینکه تصمیمگیری را به دست این تستها بسپارید.
پینوشت: نقطهی قوت این تستها دقیقاً جایی است که معمولا مشاورین به شما نمیگویند. شناخت مؤلفههایی که این تستها براساس آن مؤلفهها شخصیت شما را تحلیل میکند، میتواند معیارهایی را به دست دهد که انسان بتواند شناخت اجمالی از خویش را به کمک این معیارها تفصیل بدهد؛ البته با توجه به همهی نکات ذکر شده در بالا. یعنی درست است که هرکدام از این تستها بخشی از مؤلفهها را بررسی کرده و به شما گزارش میدهد اما اگر شما شناخت از دوگانهها و مؤلفههایی که این تستها بررسی میکنند، داشته باشید، میتوانید با کمک آنها شناختتان از خود را کامل کنید. درست است که این تستها ایستا هستند، درست است که این تستها بیش از آن که مطابق با واقع باشند، مطابق با شناخت شما از خود هستند، اما اگر به تمام این نکات توجه کنید، و از طریق این تستها به دنبال افزایش آگاهی از خودتان باشید (نه به دنبال اینکه مستقیماً با استفاده از تجویزهایی که به تبع این تستها میشود بخواهید مسیر آیندهتان را تعیین کنید)، میتوانید به مرور، با بررسی خود، شناختتان از شخصیتتان را تکمیل کرده و به یک شناخت پویا دست یابید و این شناخت ارزشمندتر از هر تستی است و تصمیمگیری پیرامون آینده موقوف بر این شناخت است. این درحالی است که بسیاری از مشاوران نه تنها چیزی از این مؤلفهها به شما نمیگویند، بلکه مستقیماً به سراغ تجویزهایی میروند که بهزعم ایشان برای شخصیت شما مناسب است. بدون اینکه به شما کمک کنند تا شناخت بهتری از خود پیدا کنید.
نویسنده :
امیر شعبانجولا