تا اطلاع ثانوی، تفکر تعطیل است
به بهانهی کتاب «تفکر»، نوشتهی آیتالله حائری شیرازی
«داستان سهپایهها[1]»، روایت حملهی موجودات فضایی به زمین و تسخیر آن است. این موجودات فضایی که به صورت عادی توان پیروزی بر انسانها را ندارند، از طریق یک برنامهی تلویزیونی آنها را هیپنوتیزم میکنند. در ادامه، در سن چهارده سالگی مغز انسانها را به کلاهکهایی مجهز میکنند و به این ترتیب آنان را شیفتهی خدمت و بردگی برای خودشان میکنند. شخصیتهای اصلی داستان، سه نوجوان بدون کلاهک هستند که تصمیم میگیرند از کلاهکگذاری فرار کرده و راهی برای شناخت و مبارزه با سهپایهها پیدا کنند. داستان، روایت مبارزه برای به دست آوردن دوبارهی حقِ فکر کردن است.
موجودات فضایی، هرگز پایشان به زمین باز نشده و مغز هیچکدام از ما در ۱۴ سالگی با کلاهکی به تسخیر موجودات فضایی درنیامده است. ما رها هستیم تا برخلاف مردمان داستان سهپایهها، فکر کنیم.
اما آیا واقعا فکر میکنیم؟
مسیر زندگی ما اینگونه طی میشود: به دنیا میآییم، در ۷ سالگی به مدرسه میرویم، در ۱۵ سالگی بین سه یا چهار رشته انتخاب میکنیم (اگر بتوان اسم آن را واقعا انتخاب گذاشت). در ۱۸ سالگی تلاش میکنیم تا رتبهی بهتری کسب کنیم. کنکور میدهیم و بعد از بین گزینههای پیشرو یک رشته را انتخاب میکنیم. در ۲۲ سالگی به کنکور ارشد فکر میکنیم. ارشد میخوانیم. اگر دنبال اسم و رسم بیشتری باشیم، دکترا میخوانیم. بعد یک شغل خوب پیدا میکنیم. شغل مناسب، بیمه و درآمد خوبی خواهد داشت. کجای این مسیر «مشخص» باید فکر کرد؟
آیتالله حائری شیرازی در کتاب «تفکر»، از مفهوم استعمار نو[2] صحبت میکند:
استعمار کهنه استعمار نظامی است. استعمار نو چه استعماری است؟ استعمار یعنی تعطیلی فکر. نه به آن معنا که اجازه ندهد شما فکر کنید، بلکه به آن معنا که فرصت ندهد شما فکر کنید، آن هم نه به این صورت که اگر فکر کردید شما را بزند. نه، بلکه اجازه ندهد نیازها شما را به فکر وادارد. میخواهد به مجرد این که نیازی پیدا کنید، از شما رفع نیاز کند، این یعنی تعطیلی فکر.
فکر کردن به آیندهی تخصصی، از دبیرستان ممکن است ذهن ما را به خودش درگیر کند. اما خیلی از اوقات، ما دقیقا هیچ فرصتی برای فکر کردن به انتخاب خودمان نداریم. فکر میکنیم که خودمان در حال فکر کردن هستیم اما این طور نیست. مثلا آیا ما واقعا به این که دانشگاه رفتن برای ما مفید است فکر میکنیم؟ آیا بعد از پایان دوران کارشناسی به این که واقعا نیازی به داشتن تحصیلات تکمیلی داریم فکر میکنیم؟ بعد از دریافت پیشنهادهای کاری وسوسهانگیز به میزان اهمیت آنها برای خودمان فکر میکنیم؟ اصلا چه نیازی به فکر کردن داریم وقتی گاهی میتوان بدون فکر کردن، به چیزهای زیادی رسید؟
چرا گذاشتی فکر تو را تعطیل کنند؟ چه چیزی باعث شده است که کارهای دیگران را بر فکر کردن ترجیح بدهی؟ راحتطلبی، زود به نتیجه رسیدن، زود جواب دادن، پاسخ فوری خواستن. این که شما میخواهید آمادهخوری کنید نتیجهاش میشود «تعطیل فکر». راحتطلبی است، به خود زحمت ندادن است و در حقیقت نفمیدن است.
چرا فکر تعطیل شده است؟ به خاطر مدرکگرایی. درس برای مدرک و مدرک برای پول و پول برای تامین زندگی. نقش علم و تحصیل واسطهای شده تا در مرداب زندگی دفن شویم.
وقتی به مسائل نگاه میکنیم، انبوه مسائل زمینمانده توجه ما را به خودش جلب میکند. اما چرا به جای رفتن به سراغ مسائل زمینمانده و تلاش برای درک و رفع آنها، ترجیح میدهیم به سراغ پاسخهای از پیش تعیینشده برویم؟ چرا مسیرهای مشخص و شفاف برای ما راحتتر هستند؟ مسلما رانندگی در یک جادهی از پیش ساختهشده خیلی خیلی راحتتر از این است که بخواهیم خودمان شروع کنیم به کشف و ساختن راههای جدید. همیشه شنا کردن در مسیر جریان آب راحتتر است. فقط کافی است بقیهی ماهیها را دنبال کنیم! ولی اگر بخواهیم مسیر دیگری را برویم باید برای قدم به قدمش فکر کنیم، تلاش کنیم، و شاید هرگز نفهمیم جواب درست چه بوده است!
استعمار میخواهد اصلا تو «نیازی» به فکر کردن نداشته باشی.
ببینید خانمها از جلوی ویترین مغازه رد میشوند، یادشان میآید همچین چیزی در آشپزخانه لازم است. اول میبینند بعد احساس نیاز میکنند اما آنها یک عمر در آشپزخانه مشقت میکشند، بعد میروند اختراعش میکنند. تو، وقتی که نیازت را رفع کردند، دیگر خلق نمیکنی و تفکر تعطیل میشود. تو مصرفکننده هستی، تولیدکننده نمیشوی، تولیدکننده آن است که با گوشت و پوست و استخوانش مشکلات را درک کند، بعد برود و چیز یاد بگیرد.
اگر تصمیم گرفتیم که فکر کنیم، آیا تلاش برای درست فکر کردن کافی است؟ بخشی از درست فکر کردن، نحوهی تفکر صحیح است. استدلال و استنتاج منطقی، بررسی مقدمات، شناخت خطاها و… ولی تنها با یاد گرفتن تفکر درست، نمیتوان درست اندیشید. اگر تمام قوانین استدلالهای منطقی را هم یاد بگیریم، اگر تمام خطاها را هم بشناسیم و از آنها دوری کنیم، باز هم ممکن است درست فکر نکنیم! همان طور که در طول تاریخ، لزوما همهی متفکرین و اندیشمندان و علمای منطق به نتایج درستی نرسیدند.
درست فکر کردن، نتیجهی مجموعهای از عوامل و موضوعات خارجی است که لزوما در ظاهر ارتباط مستقیم با تفکر صحیح ندارند اما تاثیر زیادی روی آن دارند.
بعضی از این عوامل را بررسی میکنیم:
عمل
اولین قدم برای تفکر، عمل است. اصلاح فکر به دو صورت پایین به بالا و بالا به پایین امکانپذیر است. اصلاح از پایین به بالا، همان اصلاح عمل برای اصلاح فکر است.
هر فردی که به اندازهي دانش خود دست به عمل میزند،آن چه نمیداند هم برای او شفاف میشود.
عمل به علم، ادب دریافت علم است.
عمر و عاص و معاویه فکر میکنند، اما «تقوموا لله» ندارند. بعضیها «قیام لله» دارند، اما فکر ندارند. بعضیها فکر دارند، اما «قیام لله» ندارند. بعضیها هیچکدامش را ندارند.
عمل به دانستهها، مجهولات و مشتبهات را برای انسان روشن میکند. مطالعه، مباحثه و حضور در مجالس درس به عنوان راههای متداول فهم مشهور هستند. اما یکی از راههای مهم، «عمل به معلومات» است.
تربیت و تکامل انسان، تدریجی و وابسته به عمل است. با عمل کردن و پیش رفتن ظرفیت انسان برای فهم افزایش مییابد. در آیات و روایات، به صراحت و با زبانهای مختلف، بر این واقعیت تأکید شده است که: عمل، نور دانشی جدید فرا راه انسان میتاباند و مسیر حرکت او را روشن میکند.
پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله میفرمایند: هرکس به آنچه می داند عمل کند، خداوند، آنچه را ندانسته به او میآموزد. امام صادق علیهالسلام در کلامی میفرمایند: عمل، ظرف (و زمینه ساز) فهم است.
بنابراین کسی که عمل نمیکند، نباید توقع فهم و هدایت داشته باشد؛ زیرا ظرفیت لازم را ندارد.
عدم آرزو
آرزو، از موضوعاتی است که میتواند روند تفکر را به خطا بیندازند. رشتهی آرزوها مثل یک خط ایدئولوژیک مسیر زندگی فرد را مشخص میکند، طوری که فرد تصور میکند خودش درحال تصمیمگیری است. وقتی رشتهی آرزوها پاره شود، تازه فرد میتواند تفکر کند.
«مغالطهی آرزو اندیشی» دربارهی زمانی است که خیال و آرزو بر تفکر و استدلال موثر واقع شود.
این مغالطه وقتی است که کسی مطلبی را بپذیرد و آن را صحیح بداند، نه به این دلیل که استدلال و منطق آن را تایید میکند، بلکه به این دلیل که دوست دارد آن مطلب درست باشد.[3]
زندگی ما، سراسر از تصاویر بلندپروازانهای پر شدهاند که ما را غرق در شگفتی و آرزو میکنند. تصویر موفقیتهای یک شبهی جوانان، ثروتهای زیاد و راحت کسب شده، شهرتهای بادآورده، محیطهای کاری ایدهآل و افراد شاد و پرانرژی … وقتی ما غرق در آرزوی رسیدن به این تصاویر تصمیم میگیریم، تا چه اندازه درست میاندیشیم؟ برای درست اندیشیدن باید آرزوها را کنار گذاشت و برای کنار گذاشتن آرزوها، باید تصاویر آرزوسازی را رها کرد.
ادب و اخلاق
ادب و اخلاق، یکی از راههای درست اندیشیدن است. امام علی علیهالسلام در بیانات متعددی از اهمیت ادب در بارور شدن اندیشه سخن گفتهاند: ادب، ساماندهندهی خِرَد است. هر چيزى نيازمند خرد است و خرد نيازمند ادب.
آیتاللهالعظمی بروجردی سالها دربارهی طبقات رجال در بررسی اعتبار حدیث، به عنوان یک اندیشه اصیل فکر میکرد. مدتها روی نوشتن کتابی کار کرده و ویرایش و آمادهسازی کتاب هم انجام شده بود. در این بین ایشان کتاب «جامع الرواه»ِ اردبیلی را دید. گفت: به جای کتاب من کتاب رجال اردبیلی را چاپ کنید، چون ایشان هم طبقات را بررسی کرده است. خلاصه این که ایشان از اسم و عنوان خود گذشتند. این اخلاق است.
فکر صحیح، محصول اخلاق صحیح است. فکر سازنده، محصول اخلاق سازنده است. وقتی توکل داشته باشید، خدا کمکتان میکند و مایوس نمیشوید. با اشکلات جزئی قضیه را تمام شده نمیدانید. عوارض جانبیاش را در نظر میگیرید و دنبال یک بارقهی دیگر هستید.
سبک زندگی
نقل شده که یکی از بزرگان کتابهایی حول یک موضوع را پیش امام خمینی بردند تا ایشان برای درس از این کتابها استفاده کنند. امام یکی دو کتاب را برداشتند و بقیه را پس دادند و گفتند اگر بخواهم همهی این کتابها را بخوانم، دیگر نمیتوانم فکر کنم.
شما را دعوت میکنم بیش از آنچه حرف میزنید، فکر کنید. اگر بیش از اندازهای که فکر میکنید کار کنید، بعد از مدتی میبینید دیگران بر شما مسلط شدهاند. کار به شما دادهاند و شما را با کار، آن جور ساختهاند که خودشان میخواستند.
سبک زندگی ما، احاطه شده توسط رسانهها و به خصوص شبکههای اجتماعی، فرصت فکر کردن را از ما میگیرند. از ابتداییترین ساعات روز که با زنگ گوشی شروع میشود تا پایان روز که با آخرین دور چک کردن شبکههای اجتماعی به پایان میرسد، تقریبا زمانی برای فکر کردن باقی نمیماند. ما در مسابقه task های بیپایان و نوتیفیکشنهای همیشگی هستیم.
حرف آخر این که ما دوست داریم بیندیشیم و در تلاش هستیم که خودمان را از قید موانع ذهنی رها کرده و درست بیندیشیم. اما همانطور که گفتیم این که فقط درست و منطقی فکر کردن را یاد بگیریم کافی نیست. عوامل خارجی بسیاری بر تفکر ما موثر هستند که تنها به تعدادی از آنها در این یادداشت اشاره کردیم. و خیلی از مواقع، عوامل بیرونیای که تاثیر زیادی بر مسیر تفکر ما دارند، چیزهایی هستند که خیلی هم تحت کنترل ما نیستند.
اما چه زمانی باید با این موانع بیرون جنگید و چه زمانی نمیتوان آنها را پشت سر گذاشت؟! مسئله این است.
[1] سهپایهها نام چهارگانهای علمی تخیلی برای نوجوانان از جان کریستوفر است که در سال ۱۹۶۷-۱۹۶۸ به چاپ رسیدهاست.
[2] آیتالله خامنهای و بعضی دیگر از اندیشمندان هم از مفهوم استعمار نو سخن گفتهاند، اما معنای دیگری برای آن قائل هستند.
[3] از کتاب «مغالطات»، نوشتهی علیاصغر خندان
نویسنده :
سیده زهرا حسینی