در کنار جراحی مغز، کارگردانی تئاتر هم بکن!

وبلاگ

در کنار جراحی مغز، کارگردانی تئاتر هم بکن!

از قدیم توصیه‌ای بین مادر و پدرها و معلم‌ها رایج بود که فلان کاره شو، فلان چیز را هم کنارش ادامه بده. مثلا اگر شما دختری بودید که به خیاطی علاقه زیادی داشتید و سال اول دبیرستان به مشاور مدرسه مراجعه می‌کردید و درباره رفتن به هنرستان و مسیر تبدیل شدن به یک خیاط حرفه‌ای سوال می‌کردید، به احتمال خیلی زیاد با چنین جوابی مواجه می‌شدید: همین ریاضی را ادامه بده و در دانشگاه یک رشته مهندسی بخوان، کنارش می‌توانی خیاطی را هم یاد بگیری و ادامه بدهی. یا مثلا اگر پسری بودید که به مادر و پدرتان می‌گفتید که عاشق روان‌شناسی هستید، بعید نبود خیرخواهانه شما را مجبور کنند رشته دبیرستانتان را تجربی انتخاب کنید تا بعدها در کنار داروسازی، کتاب‌های روانشناسی هم بخوانید.

در کنار جراحی مغز، کارگردانی تئاتر هم بکن!

این تفکر عمر درازی داشت تا زمانی که عده‌ای تصمیم گرفتند بی‌خیال کناره زندگی شوند و علایق و خواسته‌هایشان را بیاورند در دل خود زندگی. این جا بود که کم‌کم موقع انتخاب مسیر، فاکتورهای جایگاه و شأن اجتماعی، درآمد، اعتبار و .. جایش را داد به علاقه، استعداد، دغدغه‌ها و … و معادله شروع به پیچیده شدن کرد.

یک بار یکی از دوستانم که بعد از اتمام دوران کارشناسی‌ در یک رشته مهندسی در  یک دانشگاه برتر می‌خواست درباره آینده تخصصی‌اش تصمیم بگیرد، این طور سردرگمی‌اش را شرح می‌داد: من دوست دارم رشته تحصیلی‌ام را ادامه بدهم چون هر وقت به مشکلات کشور در زمینه محیط زیست فکر می‌کنم به نظرم می‌رسد این مهم‌ترین کاری است که باید به سرانجام رساند و من می‌توانم با تخصصم نقش خوبی در حل مسائل محیط زیست داشته باشم. من از دنبال کردن مقالات مربوط به محیط زیست لذت می‌برم و معمولا در برنامه‌هایی که با این موضوع در دانشگاه برگزار می‌شود شرکت می‌کنم. اما از وقتی یک تابستان به اردوی جهادی رفتم، ذهنم درگیر مشکلات محرومین شده و می‌دانم که این هم موضوع مهمی است که باید به آن پرداخت. من بعد از آن در چند دوره روانشناسی شرکت کردم تا بتوانم با کودکان محروم ارتباط بهتری بگیرم و درک درست‌تری از مسائلشان داشته باشم. هنوز با بچه‌هایی که در آن اردو شناختم در ارتباط هستم و گاهی از طریق صفحاتم در فضای مجازی برای کمک به آن‌ها پول جمع می‌کنم. ضمنا، من به زودی مادر می‌شوم! صفحات تربیتی زیادی را دنبال می‌کنم و کتاب‌های مختلفی درباره تربیت کودکان خوانده‌ام. تربیت بچه‌ها واقعا موضوع مهمی است و ذهن من را مشغول کرده. شاید بهتر باشد به جای هر کار دیگری، در یک مجموعه تربیتی مشغول بشوم و با مسائل مربوط به کودکان سر و کله بزنم. البته که اقتصاد موضوع مهمی است و این را در هربار گران‌تر شدن سبد خرید روزانه‌ام یا اضافه شدن نرخ اجاره خانه‌مان یا مواجه شدن با بیکاری کارگران یک کارخانه تعطیل شده درک می‌کنم و دوست دارم بتوانم قدمی در این راه بردارم. وقتی به گذشته نگاه می‌کنم، همیشه از تماشای فیلم‌ و خواندن نقد فیلم‌ها لذت برده‌ام. می‌دانم سینمای کشور ما مشکلات زیادی دارد و ازطرفی سینما چه قدر روی فرهنگ ما تاثیرگذار است. شاید باید وارد سینما بشوم تا به ارتقای فرهنگ کمک کنم. فرهنگ واقعا موضوع مهمی است!

داستان آشنایی نیست؟ کافی است اسم موضوعات را عوض کنیم. شاید خیلی از ما با چنین کلاف هزارتویی مواجه شده باشیم.

.

آیا برای مادر خوبی بودن، لازم است حتما متخصص تعلیم و تربیت باشیم؟ یا برای کمک به محرومین، باید حتما زندگی خود را وقف رسیدگی به فقرا بکنیم؟

زندگی کسانی که مسئله محرومین را دارند دیده‌اید؟ البته منظورم آن‌‌هایی که ماشین آخرین مدل سوار می‌شوند و لباس‌های چند میلیونی می‌پوشند و تصویر خانه‌شان در اینستاگرام هزاران بار لایک می‌خورد، و موسس و مدیر خیریه هستند و به کودکان کار خدمت می‌کنند نیست. منظورم آن‌هایی است که دقیقا مسئله حل مشکلات محرومین را دارند و زندگی‌شان را وقف این موضوع کرده‌اند. آیا سبک پوششان مثل همه است؟ مدل رستوران رفتن و غذا خوردنشان چه طور است؟ کیفیت سفر رفتن و تفریحات آن‌ها چه مدلی است؟ پس‌انداز و ارتقای سطح زندگی شخصی‌شان چه طور است؟ مواجهه آن‌ها با مشکلاتی که می‌بینند، چگونه است؟ یک دور جواب این سوال‌ها را در ذهنمان مرور کنیم و تصویری از سبک زندگی فردی که «مسئله» حل مشکلات محرومین را دارد جلوی چشممان بیاوریم. بعد به این فکر کنیم که شاید اگر شرکت در اردوی جهادی یک تابستان، یا پخش ارزاق در یک آخر هفته باعث شده دغدغه محرومین داشته باشیم، ولی همچنان لباس‌های برند می‌پوشیم یا غذا خوردن در رستوران‌های لوکس جزو عادات همیشگی ماست، بعید است این «مسئله» ما باشد.

اگر حل مشکلات محرومین مسئله ما نیست، این قضیه از زندگی ما به کل خارج می‌شود؟ همه ما نسبت به نیازمندان جامعه مسئولیت داریم، چه جهادگری از خودگذشته باشیم، چه مادری تمام وقت، چه پژوهشگری مشغول در آزمایشگاه‌. همان‌طور که هر مادری نسبت به تربیت درست فرزندانش مسئولیت دارد، فارغ از این که زندگی‌‌تخصصی او حول چه مسائلی می‌گذرد.

.

وقتی به کلاف هزارتوی پیش رویمان نگاه می‌کنیم، دلیل پراکندگی ذهن ما می‌تواند این باشد که جایگاه مسیر تخصصی را بین نقش‌ها و وظایف مختلف خود در زندگی نمی‌دانیم. اگر رابطه‌ها و کارهایی که در طول زندگی داریم دسته‌بندی کنیم، به سه دسته کلی می‌رسیم: خود، خانواده، جامعه. ساحت اجتماعی زندگی انسان هم دو بخش دارد: خدمت اجتماعی تخصصی، خدمت اجتماعی عمومی. همه ما فارغ از این که چه کار تخصصی‌ای می‌کنیم، برای رشد فردی خود مسئولیت داریم. مثلا باید به رشد معنویت و اخلاقمان بپردازیم بدون این که لزوما یک حوزوی باشیم!

ما بدون توجه به این‌که یک کار پاره وقت داریم، یا یک مدیرعامل شدیدا سرشلوغ هستیم، نسبت به خانواده‌مان مسئولیت‌ها و تکلیفی داریم که وقت و انرژی قابل توجهی می طلبد.

فارغ از این که نقش هر کدام از ما در جامعه چیست، همه‌ ی ما نسبت به شرایط اجتماعی جامعه، سیاست و فرهنگ عمومی مسئول هستیم، حتی اگر جامعه شناس، سیاستمدار یا متولی فرهنگی نباشیم.

شرکت در راهپیمایی، شرکت در انتخابات و فعالیت‌ در ستاد‌های انتخاباتی، توجه به مسائل سیاسی و دنبال کردن اخبار مختلف، افزایش دانش و بصیرت، کارهایی هستند که هر فرد حساسی نسبت به شرایط سیاسی جامعه انجام می دهد، فارغ از این که فعالیت تخصصی او چه چیزی باشد. به بیان دیگر، هرکس نسبت به فعالیتی علاقه‌مند باشد، به این معنی نیست که حتما باید سیاستمدار شود یا فعالیت‌ تخصصی خود را در این حیطه تعریف کند، بلکه این‌ها به عنوان یک وظیفه اجتماعی عمومی برای همه وجود دارد، هرچند ممکن است عده‌ای وظیفه‌ تخصصی خود را هم در سیاست تعریف کنند.

.

وقتی پدر و مادر یا معلمان ما را نصیحت می‌کردند که در کنار مسیر تخصصی چیزهایی را دنبال کنیم، چندان بی ربط هم نمی‌گفتند. هر کدام از ما در کنار این که چه کاره هستیم، می‌توانیم، نیاز داریم و در واقع لازم است، چیزهای دیگری را هم پیگیری کنیم! ما می‌توانیم علاوه بر حل مسائل محیط زیست، به هنرهای مختلف بپردازیم بدون این که حرفه‌مان هنر باشد. لازم است هر کسی که هستیم و هر کاری که می‌کنیم، نسبت به محیط پیرامون خودمان حساس باشیم و در مواردی فعالانه وارد عمل بشویم!

اشتباه پدر و مادر یا معلم‌های ما، در اصل توصیه به پیگیری کردن یک سری از موضوعات در کنار مسیر تخصصی نبوده، بلکه در نحوه اولویت‌دهی بین گزینه‌های پیش رو برای انتخاب مسیر تخصصی بوده است.

وقتی به گزینه‌های پیش رویمان نگاه می‌کنیم، نباید از تعدد و تنوع گزینه‌ها ناراحت و حیران شویم. بلکه باید آن ها را بکاویم تا دقیق‌تر بفهمیم کدام یک واقعا «مسئله» تخصصی‌‌ ما است. خیلی از اوقات ما همه زندگی‌ خودمان را در نقش تخصصی‌مان خلاصه می‌کنیم؛ در‌حالی‌که نقش آفرینی تخصصی تنها بخشی از پازل بزرگ زندگی است. پازل زندگی‌ ما بخش‌های دیگری هم دارد! خیلی از چیزهایی که به عنوان گزینه‌ای برای جهت‌گیری تخصصی پیش روی خودمان می‌بینیم، جایگاه دیگری در زندگی ما دارند. خیلی از آن‌ها را می‌توانیم به راحتی خط بزنیم، چون «مسئله» تخصصی ما نیستند. بعضی از آن‌ها نیاز به طی مسیری دارند که به هر دلیلی از توان ما خارج است. بعضی‌ها هم از سطح یک دغدغه عمومی و علاقه عمومی بالاتر نیامده‌اند و فقط در سطح یک دغدغه و احساس مسولیت عمومی باقی می‌مانند. بعضی مربوط به نقش‌های خانوادگی ما هستند. بعضی را می‌توان به عنوان تفریح دنبال کرد. خیلی از گزینه‌های پیش روی ما، از «زندگی» ما خط نخواهند خورد، بلکه از گزینه‌های «تخصصی» ما خط خواهند خورد و جایگاهشان را در بخش دیگری از زندگی‌مان پیدا خواهند کرد.

یک بار یکی از طنزپردازان معروف کشور در یک برنامه تلویزیونی حرف جالبی زد. گفت هرکسی که خوب شیرین‌کاری می‌کند قرار نیست بازیگر خوبی بشود، همان طور که هر کس در مدرسه انشاهای خوبی می‌نوشته‌، نویسنده خوبی نمی‌شود. این حرف بی‌رحمانه ولی واقعی را می‌توان طور دیگری گفت: هرکس در مدرسه انشاهای خوبی می‌نوشته‌، لزوما «نویسنده» خوبی نمی‌شود اما می‌تواند هر زمان که خواست فارغ از این‌که چه کار تخصصی‌‌ای می‌کند، از هنر نویسندگی‌اش استفاده کند. او احتمالا می‌تواند بهتر از دیگران مطالب را روایت کند، حتی ممکن است گاهی داستان‌های کوتاهی بنویسد، یا در جلسات ادبی مختلفی شرکت کند، و البته ممکن هم هست مسیر تخصصی‌اش را نویسنده شدن انتخاب کند!

.

تصویری که فیلم‌های سینمایی از یک هکر یا مهندس کامپیوتر به ما نشان می‌دهند چه تصویری است؟ فرد بسیار جوانی که به محض مواجه شدن با یک در بسته پشت لپ‌تاپش می‌نشیند و سریع چند خط کد تایپ می‌کند و می‌تواند از چراغ قرمز سر چهارراه تا سیستم امنیتی هتل تا لپ تاپ یک قاضی بلند مرتبه را در عرض چند دقیقه هک کند. اما واقعیت چیست؟ یک مهندس کامپیوتر باید چه مسیری طی کند تا به چنین نقطه‌ای برسد؟ ساعت‌ها پشت لپ تاپ قوز کردن، مدت‌های طولانی تنهایی کار کردن، سر و کله زدن با باگ‌هایی که معلوم نیست از کجا پیدایشان شده‌است. تصور کنید شما فردی هستید که حتی یک ساعت‌ هم نمی‌توانید یک جا بنشینید و صحبت نکردن بیشتر از یک ربع برای شما جزو محالات است، تمرکز شما پایین است و عموما هم‌زمان به سه چهار موضوع فکر می‌کنید. هرچه قدر هم که تصویر سینمایی یک هکر برایتان جذاب باشد، اگر مسئله‌‌ای انتخاب کنید که نیاز به طی کردن مسیری مثل مهندسی کامپیوتر داشته باشد، آیا از پس آن برمی‌آیید؟ افراد خیلی زیادی علاقه دارند گاهی با کامپیوتر بازی کنند یا مثلا هک‌های کوچکی انجام بدهند اما این لزوما نشانه‌ای بر این نیست که همه آن‌ها می‌توانند در این زمینه کار تخصصی بکنند، بلکه برای خیلی‌ها در حد یک تفریح باقی خواهد ماند.

یک بار دیگر همه بخش‌های زندگی‌مان را پیش روی خودمان بگذاریم و مطمئن باشیم زندگی ما فقط و فقط نقش تخصصی ما در جامعه نیست. زندگی ما پر از مسئولیت‌هایی است که نسبت به خودمان و نسبت به خانواده‌مان داریم، پر است از از تکالیف اجتماعی عمومی و در کنار همه این‌ها، نقش آفرینی اجتماعی تخصصی ما را هم شامل می شود. علایق، خواسته‌ها، استعدادها، کنجکاوی‌ها، دغدغه‌ها و .. همه را جلویمان بگذاریم و جای درست تک تک شان را در زندگی‌مان پیدا کنیم. آن موقع شاید گزینه‌های کمتری در خانه «جهت‌گیری تخصصی» باقی بماند و پایانی باشد بر بعضی از سردرگمی‌های ما.

نویسنده : 

سیّده زهرا حسینی

نوشتهٔ پیشین
ویژه‌نامه‌ی نشریه‌ی تخصصی جهت اسفند ۱۳۹۹
نوشتهٔ بعدی
بیایید به نقطه‌ی مرکزی تخصصی‌مان چپ چپ نگاه کنیم!

مطالب مرتبط

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

این فیلد را پر کنید
این فیلد را پر کنید
لطفاً یک نشانی ایمیل معتبر بنویسید.

فهرست