راهنمای نیفتادن از هیچ طرف بام

وبلاگ

راهنمای نیفتادن از هیچ طرف بام

دنیایی را تصور کنید که در آن منشی‌های تلفنی سریع تلفن را برمی‌دارند و جوابتان را می‌دهند، کارمندان ادارات واقعا برایتان توضیح می‌دهند باید چه کار کنید و کارتان را راه می‌اندازند، اساتید و معلمان زمان می‌گذارند و هر ترم نه تنها علمشان را به روز می‌کنند بلکه همیشه در پی روشی جدید و بهتر برای انتقال مفاهیم هستند، دانشجویان طوری درس می‌خوانند که انگار جانشان وابسته به یاد گرفتن هر موضوع است، پزشکان طوری به دنبال درمان هر مریض هستند که انگار نجات دادن جان یک آدم، نجات دادن جان همه‌ی آدم‌هاست و …

کلی جزئیات دیگر هم درباره‌ی دنیایی که تصور کردید می‌توان گفت که شاید در نگاه اول به اهمیت نجات جان آدم‌ها نباشند. مثلا در این دنیا احتمالا هر نخ دندانی هم که بخرید اندازه‌ی استاندارد دارد و با کیفیت است. کوک‌های لباس‌هایتان به این راحتی‌ها از هم باز نمی‌شوند، در شیشه‌های مربا به اندازه ساخته شده‌اند و راحت باز می‌شوند و هزاران مثال دیگر.

چرا دنیای ما این طور نیست؟

ممکن است بگوییم چون آدم‌ها به کاری که می‌کنند علاقه ندارند یا کاری را که مناسبشان هست، انجام نمی‌دهند و اگر هرکس در جای خودش باشد این مشکلات حل خواهد شد. یا شاید بگوییم چون همه‌ی کارها مهم نیستند. ما کاری را خوب انجام می‌دهیم و برایش وقت می‌گذاریم که جزء کارهای کلیدی و تاثیر‌گذار در جامعه‌ی اسلامی باشد.

بیایید کمی راجع به پاسخ اول صحبت کنیم.

این که جهت‌گیری تخصصی‌مان را چطور انتخاب کنیم، مهم است. در این موضوع بحثی نیست! یک بخش از وظایف اجتماعی‌مان را وظیفه‌ی تخصصی تشکیل می‌دهد و باید برای انتخاب یا پیدا کردنش وقت گذاشت، عوامل مختلفی را در نظر گرفت، از تجربه‌ی افراد جلوتر از خودمان استفاده کرد و …  در این حرفی نیست که چه کاری کردن بسیار بسیار اهمیت دارد. ولی سوال این است که آیا وقتی فهمیدیم می‌خواهیم چه کنیم، کارمان تمام می‌شود؟

در این سال‌ها این حرف را، به خصوص در حوزه‌های کسب و کاری، بسیار شنیده‌ایم که اگر کاری که دوست داریم انجام دهیم، می‌توانیم مثلا روزانه ۱۶ ساعت بدون خستگی و با بازده بالا کار کنیم. یعنی در عین حال که به ما خوش می‌گذرد، درآمد خوبی هم خواهیم داشت و موفق‌تر از هر زمان دیگری خواهیم شد. اگر این گزاره‌ها را در ادبیات خودمان ترجمه کنیم، این نتیجه را می‌گیریم که اگر جهت‌گیری تخصصی درستی انجام دهیم و آن نقشی را پیدا کنیم که برایش خلق شده‌ایم، دیگر قرار نیست تلاش خاصی انجام دهیم و خود به خود آن کار به عالی‌ترین نحو ممکن انجام می‌شود. گاهی حتی اگر به زبان هم نیاوریم این انتظار در ما وجود دارد. و ممکن است با دیدن کوچک‌ترین سختی فرض را بر آن بگذاریم که جهت‌گیری تخصصی‌مان اشتباه بوده و باید از اول دنبال نقش خاصمان در عالم بگردیم. باز هم این را می‌گویم در این شکی نیست که اگر از ابتدای انتخاب مسیر تخصصی‌مان منطقی عمل کنیم و عوامل مختلف را در نظر بگیریم، در ایفای نقش تخصصی‌مان عملکرد بهتری خواهیم داشت ولی همه‌ی ماجرا این نیست. اگر حتی یگانه نقشی برای هر کدام از ما در عالم باشد، و ما بتوانیم پیدایش کنیم، اما اهل تنبلی و نیمه‌کاره رها کردن کار باشیم، اگر تعهد نداشته باشیم، اگر تحمل‌ و صبرمان در سختی‌ها کم باشد، احتمالا خیلی زود دلسرد خواهیم شد. (برای خواندن بیشتر درباره‌ی این که برای هرکس یگانه نقشی در عالم هست یا نه و اگر هست آیا می‌توانیم پیدایش کنیم، می‌توانید به مقاله‌ی «کارگر یا سرباز؟ مسئله این است!» مراجعه کنید.) البته همه‌ی ما این حرف‌ها را کم و بیش می‌دانیم. فقط گاهی آن قدر در فرآیند پیدا کردن نقش تخصصی غرق می‌شویم که ناخودآگاه فکر می‌کنیم هدف همین پیدا کردن نقش است و با رسیدن به آن قرار است راحت شویم. غافل از آن که وقتی وظیفه‌ی تخصصی‌مان را پیدا کردیم و فهمیدیم باید چه کنیم، تازه مسیر آغاز شده است!

علاوه بر این یکی از عواملی که باعث می‌شود علاقه‌مان به کاری را از دست دهیم، این است که عملکرد خوبی در آن کار نداشته باشیم. اگر برای کاری تلاش نکنیم و درست انجامش ندهیم، آیا می‌توانیم عملکرد خوبی در آن کار داشته باشیم؟

قطعا نمی خواهم بگویم این که آدم‌ها سر جای مناسبشان نیستند یکی از دلایل عدم تحقق آن دنیای فرضی اول مقاله نیست. و قطعا باید فرآیند درستی برای جهت‌گیری تخصصی افراد تعریف شود تا هر کس آن کاری را انجام دهد که از نظر عوامل گوناگونی مثل علاقه و توانمندی و … کار مناسب اوست و به تعبیر دیگری آن فرد، آدم آن کار است. اما می‌خواهم بگویم چگونه کار کردن هم اگر نخواهم بگویم بیشتر، حداقل به اندازه‌ی پیدا کردن کاری که باید انجام بدهیم اهمیت دارد.

حالا بگذارید کمی راجع به پاسخ دوم صحبت کنیم.

می‌گوییم ما برای آن کارهایی که مهم نیستند یا از اهمیت‌شان برای جامعه‌ی اسلامی مطمئن نیستیم، وقت زیادی نمی‌گذاریم و خوب انجامشان نمی‌دهیم. اصطلاحا سرهم بندی‌شان می‌کنیم. مثلا اگر درسی به نظر ما مهم نباشد، دلیلی ندارد آن را یاد بگیریم. و فقط در حدی برای آن وقت می‌گذاریم که بگذرد و از دستش خلاص شویم.

اول از همه این که چه می شود اگر بگوییم که پیامبرِ همین اسلامی که حرفش را می‌زنیم کارهایی را با جزییات و دقت انجام می‌دادند که شاید در نگاه ما آن قدر ها هم در جامعه‌ی اسلامی سرنوشت ساز نباشد؟ روایت است که فردی به رحمت خدا رفته بود و  پیامبر اکرم سنگ قبر آن فرد را با دقت تمام می‌چیدند، به ایشان گفتند یا رسول الله چه لزومی دارد که این قدر برای این کار وقت می‌گذارید وقتی قرار است روی آن خاک بریزیم؟ چه اهمیتی دارد چیزی که زیر این همه خاک قرار می‌گیرد، کمی زودتر خراب شود؟ پیامبر فرمودند که می‌دانم پس از مدتی همین کار من زیر خاک خراب خواهد شد، ولی مؤمن هیچ کاری را خراب انجام نمی‌دهد. و رحمت خدا بر آن انسانی که کاری را که انجام می‌دهد، محکم انجام می‌دهد، محکم‌کاری می‌کند،  محکم‌کاری یعنی چه؟

مثلا می‌گویند در بازار بزرگ مشهد، کفّاشی به این معروف بوده است که کفش‌هایی که می‌سازد، چرم و کف‌شان پاره می‌شود امّا دوخت کفش از بین نمی‌رود!

یا مثلا هنوز هم در مدینه، بعد از هزار و چهارصد سال، محله‌هایی را بئر علی می‌گویند. هنوز چاه‌هایی که حضرت علی کنده‌اند، نخلستان‌هایی که کاشته‌اند، برقرار است. بعد از هزار و چهارصد سال!

یعنی کسی که کاری را انجام می‌دهد و در آن جدیت به خرج می‌دهد، نیمه کاره رهایش نمی‌کند و سهل انگاری به خرج نمی‌دهد، رحمت خدا شامل حالش می‌شود. مگر هدف، رضایت خدا و شامل رحمتش شدن نیست؟

بحث بعدی این است که باید به معنی اهمیت هم دوباره فکر کنیم. اهمیت یک کار را چه معیاری تعیین می‌کند؟ در یک مجموعه هر کدام از افراد دارای نقشی هستند، مانند اعضای یک بدن یا چرخ دنده‌های یک ماشین. فقط در صورتی که هر کدام از این اجزا به درستی عمل کنند، یعنی تک تک نقش‌ها به درستی ایفا شوند، کل مجموعه به نتیجه‌ی مطلوب خواهد رسید. هم انجام درست نقش رئیس جمهور در نتیجه‌ی نهایی تاثیر دارد و هم فیلم‌ساز و هم استاد دانشگاه و هم آن دانش آموز کلاس اولی. در این نگاه آن چه اهمیت دارد این است که هر جایی که هستی کارت را درست انجام بدهی.

روایت دیگری هست که امیر المؤمنین علیه السلام روزی در بازار راه می‌رفتند، به خیاط‌ها که رسیدند فرمودند: خیاط‌ها! از خدا بترسید، درزها را نزدیک هم بزنید، کوک‌ها را کوچک بزنید و نخ‌ها را محکم انتخاب بکنید. شاید با خودمان فکر کنیم که مگر خیاطی چقدر اهمیت دارد؟ بعد از مثلا یک ماه هم درز لباس باز شود مگر چه می‌شود؟ موضوع این است که مومن کاری را خراب انجام نمی‌دهد.

این که چه کاری می‌کنید مهم است. قطعا مهم است که با روش‌هایی درست و منطقی در جست و جوی کاری باشید که شما باید انجامش بدهید. ولی از طرف دیگر هم مهم است هر کاری را به عهده می‌گیرید، چگونه انجام دهید.

می‌خواهیم بگوییم از هیچ طرف بام نیفتید. بروید تمام عواملی که باید برای پیدا کردن نقشتان در عالم در نظر بگیرید را پیدا کنید، ولی در کنارش حواستان باشد اگر کاری را بر عهده  گرفتید، ماجرا تمام نمی‌شود. اگر قرار است مثلا یک پیچ را بگردانیم و سفت کنیم، یک چرخ را بچرخانیم، جایی را بخیه بزنیم، کتابی چاپ کنیم، سر کلاس درس بدهیم، در شهرداری مشغول تمیزکردن معابر شهری باشیم، اگر مشغول تحصیل و درس خواندن هستیم، هر چه هستیم و هر کجا کار می‌کنیم، باید سعی کنیم کاری را که انجام می‌دهیم، درست انجام دهیم، کامل انجام دهیم، محکم انجام دهیم و کم نگذاریم. یادمان باشد انتخاب و تصمیم‌گیری درباره‌ی جهت‌گیری تخصصی تازه شروع مسیر است.

نویسنده : 

سارا مستغاثی

نوشتهٔ پیشین
بین صفر و یک بی‌نهایت عدد وجود دارد!
نوشتهٔ بعدی
ویژه‌نامه‌ی نشریه‌ی تخصصی جهت اردیبهشت 1400

مطالب مرتبط

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

این فیلد را پر کنید
این فیلد را پر کنید
لطفاً یک نشانی ایمیل معتبر بنویسید.

فهرست